نمونه هایی از فضائل و سیره فردی امام علی بن الحسین علیهما السلام

مشخصات کتاب

نویسنده : سید علی اکبر قریشی

ناشر : سید علی اکبر قریشی

عبادت امام سجاد علیه السلام از زبان امام صادق علیه السلام

1- روزی امام صادق (ع) از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ذکری به میان آورد و او را تعریف کرد و فرمود: به خدا قسم علی بن ابیطالب لقمه حرامی در دنیا نخورد تا از دنیا رفت. و هیچ وقت دو کار برای او پیش نیامد که خدا از آنها راضی بود مگر آن که سخت ترین آن دو را انتخاب نمود.

و هیچ گرفتاری برای رسول خدا (ص) پیش نیامد مگر آنکه برای رفع آن، علی بن ابیطالب را خواست زیرا که به او اعتماد داشت.

و هیچ کس از این امت طاقت عمل رسول خدا (ص) نیاورد مگر علی بن ابیطالب (ع)، و آنگاه که کاری انجام می داد خود را میان بهشت و جهنم می دید، ثواب خدا را امید داشت و از عقابش می ترسید.

هزار بنده آزاد کرد که در آزادی آنها رضای خدا را می خواست و همه آنها را با زحمت دست و عرق پیشانی خریده بود.

او به خانواده خویش روغن زیتون، سرکه و خرما می داد (و خود نان جو می خورد).

لباسش جز از کرباس نبود و اگر آستینش بلند بود، قیچی می خواست و اضافه آن را می برید، از فرزندان و خانواده اش در لباس و فقه علی بن الحسین از همه به او شبیه تر بود.

روزی ابو جعفر (امام باقر (ع))، پسرش وارد محضر او شد، دید از عبادت به حالی رسیده که کسی به حال او نرسیده است، رنگش از کثرت بیداری زرد شده، چشمانش از کثرت گریه جراحت سفیدی درآورده، پیشانیش از کثرت سجده مجروح گشته، بینیش از کثرت سجده پینه بسته و ساقها و پاهایش

از کثرت ایستادن در نماز ورم کرده بود.

ابوجعفر (ع) فرمود: از دیدن حالش خودداری نتوانسته و به گریه افتادم، دیدم او به فکر فرو رفته است، بعد از کمی به من متوجه شد و فرمود: پسر عزیزم بعضی از آن جزوه ها را که عبادت جدت علی بن ابیطالب در آنها نوشته شده بود به من بده آنها را به محضرش آوردم مقدار کمی خواند، بعد به حالت ناراحتی به زمین گذاشت و فرمود: «من یَقْوی علی عباده علی (ع)» کی می تواند مانند علی بن ابیطالب عبادت و تهجد داشته باشد. [1].

فیاض

2- عبدالله بن موسی از جدش نقل کرده: مادرم فاطمه بنت الحسین (ع) مرا امر می کرد تا محضر دائیم علی بن الحسین (ع) باشم، من هیچ وقت محضر او نرفتم مگر آن که با خیر و فایده ای بیرون آمدم یا خشیت و خوفی از خدا در قلب من پیدا شد از آن خشیتی که در او می دیدم و یا علمی که از وی استفاده کردم. [2].

توشه سفر آخرت

3- ابن شهاب زهری در شبی سرد و بارانی آن حضرت را در مدینه دید که آردی بر دوش می کشد، گفت: یابن رسول الله (ص) این چیست؟ امام فرمود: سفری دارم، برای آن توشه ای آماده کرده ام، می خواهم در جای محفوظی بگذارم که وقت رفتن با من باشد.

گفت: یابن رسول الله! بدید غلام من آن را بردارد،امام راضی نشد. گفت: پس بدهید من به جائی که می خواهید ببرم و شما زحمت نکشید. امام فرمود: نه، می خواهم آنچه را که در سفر به من یاری می کند و وارد شدنم را به آنجا که وارد می شوم نیکو می گرداند خودم ببرم و اضافه کرد: زهری! تو را به خدا پی کار خودت برو و مرا به حال خودم واگذار.

ابن شهاب گوید: بعد از چندی آن حضرت را دیدم که به سفر نرفته است. گفتم: یابن رسول الله! اثری از سفر در شما نمی بینم؟! فرمود: سفرم آن نیست که تو گمان کردی بلکه نظرم سفر مرگ بود و برای آن آماده می شدم، آماده شدن برای مرگ، دوری از حرام و احسان در راه خیر است. «قال بلی یا زُهْریّ لیس هو کما ظننت ولکنه الموت و له اَستعِدّ، انّما الاستعداد للموت تَجنّب الحرام و

بذلُ الندّی فی الخیر» . [3].

دعا برای مختار

4- وقتی که ابراهیم پسر مالک اشتر، عبیدالله بن زیاد لعین را در کنار رودخانه «خاذر» کشت، سر او و سرهای دیگران را پیش مختار بن ابی عبیده فرستاد. مختار سر ابن زیاد را به محضر محمد حنفیه و امام سجاد (ع) فرستاد، سر عبیدالله را وقتی محضر امام آوردند که طعام میل می فرمود. فرمود: وقتی که مرا در کوفه به مجلس ابن زیاد آوردند او طعام می خورد و سر بریده پدرم در کنار او بود.

گفتم: خدایا! مرا نمیران تا سر ابن زیاد را بوقت طعام خوردن پیش من آورند، خدا را حمد می کنم که دعای مرا اجابت فرمود، بعد گفت: سر ابن زیاد را بدور اندازند و در روایت ابن نما آمده که امام سجده شکر کرد و فرمود: «الحمدلله الذی اَدرکَ لی ثاری من عدوّی و جزی اللّه المختار خیراً» . [4].

عفو و گذشت

5- هشام بن اسماعیل بن هشام که از طرف عبدالملک بن مروان حاکم مدینه بود با اهل بیت رسول خدا (ص) بد بود و امام سجاد (ع) را بسیار اذیت می کرد، چون پس از عبدالملک بن مروان او از حکومت مدینه عزل شد، ولید بن عبدالملک دستور داد او را در یک محل عمومی نگاه داشته و ندا کردند هر که از وی شکایتی و یا در گردن وی حقی دارد بیاید و دادخواهی کند.

او گفت: از هیچ کس ترسی ندارم جز علی بن الحسین که به او اذیت کرده ام امام صلوات الله علیه بر او گذشت که او را کنار خانه مروان نگاه داشته بودند، او به امام سلام کرد، حضرت به خواص خویش فرموده بود به وی متعرض نشوند

آنگاه امام نه تنها متعرض او نشد، بلکه به وی پیغام فرستاد، اگر به مال احتیاج داری بگو ما قدرت دادن آن را داریم و از من و کسان من خاطر جمع باش.

هشام بعد از دانستن این مطلب فریاد کشید: «الله اعلم حیث یجعل رسالته» ابن سعد در طبقات از عبدالله پسر امام (ع) نقل کرده چون هشام بن اسماعیل معزول شد، … پدرم ما را جمع کرد و فرمود: این مرد عزل شده و دستور داده اند که او را بر سر راه نگاه دارند تا هر که شکایت دارد از وی دادخواهی بکند کسی از شما متعرض او نشود.

گفتم: پدرجان! چرا نکنیم به خدا خاطره های تلخی از او داریم، چنین روزی را آرزو می کردیم؟! فرمود: پسر عزیزم!

او را به خدا واگذاریم. عبدالله گوید: به خدا قسم کسی از آل حسین (ع) متعرض او نشد تا کارش به پایان رسید. [5].

ناگفته نماند: عادت اهل بیت (ع) آن بود که به افتاده متعرض نمی شدند.

عظمت خداوند در نظر امام سجاد علیه السلام

6- ابوبصیر گوید: امام باقر (ع) فرمود: پدرم زنی داشت که از خوارج بود … [6] یکی از غلامان آن حضرت به وی گفت: یابن رسول الله (ص)! در خانه شما زنی است که از جدت علی بن ابیطالب بیزاری می کند؟ پدرم او را طلاق داد.

او پیش امیر مدینه رفت و شکایت کرد که علی بن الحسین مهریه مرا نمی دهد امیر مدینه به پدرم گفت: یا علی بن الحسین! یا باید سوگند بخورید که صداق او را داده اید و یا باید مهریه اش را بدهید.

امام فرمود: پسرم! برخیز و برای این زن چهار صد دینار بیاور، گفتم: پدرجان فدایت شوم مگر شما به

حق نیستید؟!! فرمود: بلی ولی من خدا را بزرگتر از آن می دانم که برای پول به او قسم بخورم: «فقلت له یا ابه جُعلت فداک اَلستَ مُحّقاً؟ فقال لی: بلی یا بنی ولکنّی اَجللتُ الله ان احلف به یمین صبر» . [7] آری این مطالب تا اعماق روح انسان اثر می کند.

بیست سال گریه

7- امام سجاد صلوات الله علیه بر مصیبت پدرش بیست سال گریست. هیچ وقت طعامی به محضر او نیاوردند مگر آن که چشمهایش پر از اشک گردید، روزی یکی از غلامانش گفت: یابن رسول الله (ص) آیا وقت تمام شدن غصه ات نرسید؟! «اما آن لحزنک ان ینقضی» ؟! امام فرمود: وای بر تو، یعقوب پیامبر دوازده پسر داشت، خداوند یکی را از پیش او برد، چشمهایش از کثرت گریه سفید و نابینا گردید، موی سرش سفید شد، پشتش خم گردید، با آن که پسرش در دنیا زنده بود.

اما من با دو چشمم دیدم که پدرم و برادرم و عموهایم و هفده نفر از خانواده ام همه در کنار من به خون غلطیده بودند. چطور اندوه من تمام شود؟! «و یحک انّ یعقوب النّبی (ع) کان له اِثنی عشر ابنا فغیّبَ اللّه واحداً منهم فابیضّت عیناه من کثره بکائه علیه و شاَب رأسه من الحزن وَاْحدَوَْدَب ظَهرُه من الغمّ و کان ابنه حیّاً فی الدنیا و انا نظرت الی ابی و اخی و عمّی و سبعه عشر من اهل بیتی مقتولین حولی فکیف ینقضی حزنی» . [8].

بزرگوای و کرامت

8- زمخشری در ربیع الابرار نقل کرده: چون یزید بن معاویه مسلم بن عقبه را به جنگ اهل مدینه فرستاد و گفت: پس از شکست آنان، زنانشان بر سپاهیان شام مباح است (ولی به وی سفارش کرد که متعرض امام سجاد (ع) نشود) علی بن الحسین (ع) در آن ماجرای شوم، چهار صد زن را با فرزندانشان و حشمشان تکفّل فرمود، و آنها را با خانواده خود قرار داد و تا لشکریان مسلم در مدینه بودند آنها را اطعام کرد،

یکی از آن زنان قسم خورد که در خانه پدرش و مادرش آن احترام را ندیده است که از آن حضرت دید. [9].

این بود قطره ای از دریای فضائل سید الساجدین صلوات الله علیه که برای نمونه نقل شد.

مناجات طی الارض

9- حماد بن حبیب کوفی می گوید:

در راه مکه در منزلی به نام «زباله» از قافله کنار ماندم، غریب و ناشناس در بیابانی سرگردان گردیدم، چون شب فرا رسید بالای درخت بلندی رفتم تا از خطر محفوظ مانم و آنگاه که تاریکی کامل شد، جوانی را دیدم می آید، لباسهای سفیدی بر تن داشت و بوی مشک از او به مشام می رسید.

آنچه توانستم خود را مخفی کردم تا اصلاً متوجه من نشود، دیدم آماده نماز شد و ایستاد و می گفت:

«یا من حاز کلّ شی ءٍ ملکوتاً و قهر کلّ شی ءٍ جبروتاً أَولِج قلبی فرحَ إلاقبال علیک و ألحقنی بمیدان المطیعین لک» .

ای خدایی که حکومت تو به همه کاینات احاطه کرده و قدرت تو بر همه موجودات غلبه نموده است، شادی روبرو شدن با تو را به قلب من داخل فرما و مرا به میدان اطاعت کنندگانت وارد کن.

آنگاه شروع به نماز کرد، چون اعضایش آرام و حرکاتش ساکن شد، آهسته از درخت پایین آمدم، دیدم در آن جا چشمه آبی هست، من نیز وضو گرفته پشت سرش ایستادم، در نظرم محرابی نمایان شد گویی در همان وقت ممثل شده بود، او به هر آیه ای که می رسید و در آن وعده رحمت با عذاب بود با ناله و انین آن را تکرار می کرد و چون ظلمت شب شروع به رفتن کرد، ایستاد و چنین می گفت:

«یا من قصده الضالّون فاصابوه مرشداً

و أمّه الخائفون فوجدوه مَعقِلاً و لجأ الیه العابدون فوجدوه مَوئلاً، مَتی راحه من نصب لغیرک بدنه و مَتی فرح من قصد سواک بنیّته الهی قد تقشّع الظّلام و لم اقض من خدمتک و طراً و لا من حیاض مناجاتک صدراً، صل علی محمد و آله و افعل بی اولی الامرین بک یا ارحم الراحمین» .

ای آن که گمراهان او را قصد کرده و یافته اند که راهنماست و خائفان او را امید داشته و دیده اند که ایمن دهنده است و بندگان به او پناه برده و دیده اند که محل پناه است، کِی راحت خواهد شد آن که بدن خویش را برای غیر تو به زحمت انداخته و کی شاد خواهد شد آن که در نیّتش غیر تو را قصد کرده است. الهی ظلمت شب با آمدن صبح شکافته شد حال آن که من از عبادت تو کامی نبرده ام و از حوضهای مناجات تو سینه ای پر ننموده ام، بر محمد و آل محمد صلوات فرست و با من از رحمت و غضب، آنرا کن که بر تو سزاوارتر است ای ارحم الراحمین.

حماد گوید: ترسیدم که برود و ندانم کیست، به او چسبیدم و گفتم: تو را قسم می دهم به خدایی که خستگی رنج را از تو برده و لذت خوف و عبادت را به تو ارزانی داشته است، از تو بر من رحمت و رأفتی برسد، من راه را گم کرده و از قافله درمانده ام، فرمود: اگر توکلت راست باشد گمراه نمی شوی، با من بیا و دنبال من باش، چون به زیر آن درخت رسید، دست مرا گرفت، گمان کردم که زمین زیر پای من کشیده می شود،

چون هوا روشن شد فرمود: تو را بشارت باد که اینجا مکه است، من صدای اهل آنجا را شنیده و حاجیان را دیدم.

به او گفتم: تو را قسم می دهم به خدایی که رحمت او را در روز قیامت و روز احتیاج امید داری تو کیستی؟ فرمود: حالا که قسم دادی می گویم، من علی بن الحسین بن علی بن ابیطالبم. [10].

حماد بن حبیب کوفی بنابر نقل رجال شیخ از اصحاب امام صادق (ع) است، جریان طی الارض یکی از واقعیات و از مصادیق ولایت تکوینی است و در سوره نمل آیه 40: «و قال الذی عنده علم من الکتاب … » نقل شده که آصف بن برخیا وزیر سلیمان، تخت ملکه سبأ را نزد سلیمان آورد و در حالات امام جواد (ع) نظیر آن آمده است.

امام علیه السلام و طاووس یمانی

10- طاووس یمانی می گوید: در مکه در «حجر اسماعیل» بودم دیدم مردی مشغول نماز است، دقت کردم متوجه شدم که علی بن الحسین (امام سجاد(ع)) است، پیش خود گفتم: ای نفس! این مرد نیکوکاری از اهل بیت رسالت است و الله دعای او را غنیمت شمرده و خواهم دید چه دعایی می کند؟ چون از نماز فارغ شد دست به دعا برداشت و می گفت:

«سَیّدی سَیّدی هذه یدای قدمددتهما الیک بالذنوب مملوّهٌ و عینای بالرّجاء ممدوده و حقّ لمن دعاک بالندم تّذللاً ان تُجیبه بالکرم تفضّلاً» .

ای خدا، آقای من، آقای من، این دو دست من است که پر از گناهان به درگاه تو بلند کردم و دو چشمانم به امید به درگاه تو باز شده است، سزاوار است با بزرگواری و تفضّل کسی را که با تذلّل و فروتنی تو را

می خواند جواب بدهی. مولای من! آیا مرا از اهل شقاوت آفریده ای تا بر حال خویش پیوسته گریه کنم، یا از اهل سعادت آفریده ای تا به امید بشارت دهم.

مولای من! آیا برای عمودهای آتشین جهنم اعضا مرا خلق کرده ای؟! یا برای نوشیدن آب جوشان آتش، روده های مرا به وجود آورده ای؟

مولای من! اگر بنده ای می توانست از مولای خود فرار کند، من اولین فرار کنندگان از تو بودم اما می دانم که از چنگ تو فرار نتوانم.

سید من! اگر می دانستم که عذاب من بر حکومت تو می افزاید از تو برای عذاب صبر می خواستم ولی می دانم که اطاعت طاعتگران بر حکومت تو اضافه نمی کند و گناه گناهکاران از حکومتت نمی کاهد.

مولای من! من کیستم؟ موقعیت من کدام است؟ با بزرگواری خود مرا ببخش، با پرده پوشی خود بزرگم کن، و با آقایی خود از ملامت من درگذر.

«إلهی و سیّدی ارْحمنی مَصُروعاً علی الفراش تَقَلّبنی اَیدی اَحِبّتی و ارحمنی مطروحاً علی المُغتسل یَغْسلنی صالحٌ جیرتی و ارْحمنی محمولاً قد تَناول الاقرباءُ اَطراف جَنازتی و ارحم فی ذلک البیت الظّلْم وَحْشتی و غُربتی و وحدتی» .

معبود من، مولای من، رحم کن مرا آن وقت که در بستر مرگ افتاده باشم و دوستانم مرا رو به قبله کنند، رحم کن بر من آن وقت که در غسلگاه انداخته شوم و همسایگان نیکوکارم مرا غسل دهند، رحم کن بر من آنگاه که بالای دست تشییع کنندگان حمل می شوم و خویشانم اطراف جنازه ام را گرفته اند، رحم کن بر وحشت من و غربت من و تنهائی من در آن قبر پر از ظلمت و تاریکی. [11].

آنگاه گریست و گفت: سبحانک تو را گناه می کنند که گویا نمی بینی،

حلم نشان می دهی که گویا به تو معصیت نکرده اند، با حسن معامله به بندگانت محبت می کنی که گویا تو به آنها محتاجی. حال آن که مولای من تو از آنها بی نیازی، سپس به سجده افتاد.

طاووس گوید: به کنار او آمدم، سرش را برداشته و بر زانوی خود گذاشتم، گریستم اشک چشمانم بر صورت او ریخت، برخاست و نشست و فرمود: این کیست که مرا از یاد خدایم مشغول کرد؟

گفتم: منم، طاووس یمانی، یابن رسول الله. این ناله و بی تابی چیست؟ باید ما چنین کنیم که عاصی و جانی هستیم، پدرت حسین بن علی، مادرت فاطمه زهرا و جدت رسول خدا (ص) است، امام فرمود:

«هیهاتَ هیهاتَ یا طاووسُ دَعْ عنّی حدیثَ اَبی و اَمّی و جدّی. خلق اللّه الجنهَ لمن اَطاعَه و اَحسَن و لو کان عبداً حبشّیاً و خلق النّار لمن عصاه و لو کان ولداً قرشیاً. اما سمعتَ قول اللّه تَعالی فاذا نُفَخ فی الصّور فلا اَنساب بَینهم ولا یَستاءَلُون واللّه لا ینفعک غدًا الاّ تَقدمهٌ تقدّمها من عمل صالح» . [12].

هیهات، هیهات ای طاووس حدیث و موضوع، پدر، مادر، جد من را کنار بگذار، خداوند بهشت را برای هر بنده اطاعت کننده و نیکوکار آفریده ولو غلام حبشی باشد و آتش را برای معصیتکار قرار داده ولو شخص قرشی (از خانواده بنی هاشم) باشد آیا کلام خدا را نشنیده ای که فرموده: چون در صور دمیده شود، نسبها آن روز در میان مردم نیست و از انساب یکدیگر سؤال نمی کنند، به خدا قسم روز قیامت به تو فایده نمی دهد مگر عملی که از پیش فرستاده باشی.

ناگفته نماند: طاووس یمانی از فقها عامه است،

بعضی او را شیعه دانسته اند ولی این قول صحت ندارد.

امام سجاد علیه السلام و ثواب تعلیم

11- امام حسن عسکری (ع) فرمود: مردی پیش علی بن الحسین (ع) آمد، مرد دیگری را همراه خود آورده بود و می گفت:

این قاتل پدر من است، آن مرد به قتل اقرار کرد، امام فرمود: حکمش قصاص است و از آن مرد خواست که از قاتل عفو کند تا خدا ثوابش را زیاد نماید، ولی دید طرف به عفو راضی نیست.

امام به مدّعی گفت: ببین اگر این قاتل، حقّی در گردن تو دارد به خاطر آن از حقّ قصاص درگذر. گفت: یا ابن رسول الله او بر من حقی دارد ولی به حدّی نمی رسد که از خون پدرم درگذرم، امام فرمود: پس چه می خواهی بکنی؟ گفت: می خواهم قصاص بکنم ولی اگر بخواهد در مقابل حقّی که بر من دارد با او به خونبها مصالحه می کنم و عفو می نمایم.

امام (ع) فرمود: او چه حقّی در گردن تو دارد؟ گفت: یابن رسول الله (ص) او توحید خدا و نبوت محمد رسول اللّه (ص) و امامت علی و امامان علیهم السلام را به من تلقین کرده و آموخته است.

امام با تعجب فرمود: آیا این حق، به خون پدر تو کفایت نمی کند؟! آری، والله این با خون همه اهل زمین، مگر انبیا و امامان زیرا با خون آنها چیزی برابری نمی کند تا به خونبها قناعت شود، آن مرد جواب داد: آری.

امام (ع) خطاب به قاتل گفت: آیا ثواب تعلیم خود را به من می دهی تا خونبهای او را بدهم و از قتل خلاص شوی؟ گفت: یابن رسول الله من به آن ثواب محتاجم و شما از آن ثواب مستغنی هستید

چون گناهان من بزرگ است و گناه من میان من و این مقتول است نه پسرش.

امام فرمود: پس آماده شدن برای قصاص بر تو از گذشتن از ثواب خوشتر است؟ گفت: آری. امام به ولی مقتول فرمود: بنده خدا میان گناه این شخص و نیکیش مقابله کن، او پدر تو را کشته و او را از لذت زندگی و تو را از لذت پدر داری محروم کرده که اگر صبر کنی و تسلیم باشی، پدرت در بهشت رفیق تو خواهد بود. از طرف دیگر به تو ایمان تلقین کرده و بدان جهت بهشت دائمی را بر تو واجب کرده و از عذاب دائمی خدا نجاتت داده است.

احسان او نسبت به تو چند برابر جنایتش است، اگر او را در مقابل احسانش عفو کنی برای تو و او حدیثی از فضل جدم رسول اللّه (ص) نقل خواهم کرد که برای تو از دنیا و مافیها خوبتر است. و اگر عفو نکنی خونبها را خودم خواهم داد تا مصالحه کنی، آن وقت حدیث را فقط به او خواهم گفت ولی طوری کن که فیض این حدیث بهتر از دنیا و آخرت از تو فوت نشود.

جوان گفت: یابن رسول اللّه از خون پدرم گذشتم، خونبها و چیزی دیگری هم نمی خواهم فقط رضای خدا را خواستارم و خواستم درخواست شما را عمل کنم حدیث را بیان فرمایید امام (ع) فرمود … [13].

امام علیه السلام و ابن شهاب زهری

12- ابن شهاب زهری از طرف بنی امیه حکومت بعضی از مناطق را داشت، او مجرمی را تنبیه می کرد، اتفاقا او در زیر تنبیه مرد، این تصادف برای زهری قابل پیش بینی نبود، از این پیشامد چنان

ضربه روحی خورد که دیوانه شد و از شهر و دیار خارج شده مانند وحوش در غارها به سر می برد، این وضع نه سال طول کشید.

امام سجاد صلوات الله علیه به زیارت حج تشریف برد، ابن شهاب را به مسجدالحرام آورده بودند (گویند: زبانش بند آمده بود) چون امام را ملاقات کرد حضرت از حال او پرسید؟ در جواب گفت: مجرمی را تنبیه می کردم در دست من کشته شد، این حالت به من روی آورد.

امام (ع) فرمود: من از یأس از رحمت خدا بر تو، از گناهت بیشتر می ترسم. زهری گفت: چه کنم؟ امام فرمود: خونبهای او را به خانواده اش بفرست، آن گاه به نزد خانواده ات و کارهای دین خود برگرد، زهری از این چاره ای که امام فرمود، پی به علاج گناه خویش برد و گفت: غصه و گرفتاری مرا از بین بردی آقای من، خدا داناتر است که رسالت خویش را در کجا قرار دهد: «الله اعلم حیث یجعل رسالته» آنگاه به منزل خودش برگشت و از ملازمین امام (ع) شد و از اصحاب او به شمار می آمد، از این رو بعضی از بنی مروان به او گفت: ای زهری پیامبرت چه کرد: «یا زهری ما فعلَ نبّیک» مرادش علی بن الحسین (ع) بود. [14].

زهری همان محمد بن مسلم بن … شهاب بن زهره بن کلاب فقیه مدنی است، در شیعه و سنی بودن او اختلاف هست به سفینه البحار ماده (زهر) رجوع شود، نقل است او کتابهای خویش را در اطراف خود جمع می کرد و مشغول مطالعه می شد، زنش گفت: والله این کتابها برای من از سه نفر «هوو» بدترند.

امام سجاد علیه السلام و فرزدق

13- هشام بن

عبدالملک بن مروان به زیارت کعبه آمد و از کثرت ازدحام جماعت نتوانست دست به «حجر الاسود» برساند و آن را استلام کند، تختی برای او در مسجدالحرام گذاشتند، روی آن نشست، به طواف حجاج تماشا می کرد، شامیان اطراف او را گرفته بودند.

در این بین امام سجاد (ع) که در طواف بود با قیافه نورانی و بوی خوش و پیشانی پینه بسته از کثرت سجده، آشکار شد، هر وقت اما به کنار حجرالاسود می رسید مردم به احترام او کنار می کشیدند، آن حضرت با کمال اطمینان و وقار حجرالاسود را استلام و زیارت می کرد.

مردی از شامیان خطاب به هشام گفت: یا امیرالمؤمنین! این کیست که مردم این همه به او احترام می گذارند؟ هشام گفت: نمی شناسم زیرا می ترسید که اگر معرفی کند، اهل شام به امام علاقه مند شوند، فرزدق شاعر که در آنجا حاضر بود، گفت: من او را می شناسم، مرد شامی گفت: یا ابا فراس! او کیست؟ فرزدق مرتجلا و بالبداهه با این قصیده امام (ع) را معرفی کرد و گفت:

هذا الّذی تَعرف البطحاء وَ طأتَه

و البیت یعرفه و الحلّ و الحَرمُ

هذا ابن خیر عبادالله کُلّهم

هذا التّقی النّقی الطّاهر العلمُ

هذا الّذی احمد المختار والدُه

صلّی علیه إلهی ماجری القلمُ

لو یعلم الرکن من قدجاء یَلُثمهُ

لخرّ یَلْثم منه ما وَطی ء القدمُ

هذا علیّ رسولُ اللّهِ والدُه

أمستْ بنور هداه تَهتدی الأممُ

هذا ابْنُ سیّدهُ النّسوان فاطمه

و ابنُ الوصیِ الذّی فی سیفه نَقمٌ

اذا رأتْه قریشُ قال قائلُها

الی مکارمَ هذا ینتهی الکرمُ

یکاد یمسکه عرفان راحتِه

رکنُ الحَطیم اذا ما جاء یَستلمُ

و لیس قولک من هذا بضائِره

العربُ تعرفُ من أنکرتَ و العجمُ

ما قال لاقَطّ الا فی تشهّده

لو لا التشهد کانت لاءهُ نَعمُ

هذا ابن فاطمه إن کنت

جاهله

بجدّه انبیاء اللّه قد خُتِموُا

منْ مَعشر حبّهم دینٌ و بُغْضُهم

کفرٌو قُربهم مَنْجی و مُعتصَمٌ

ان عُدّ اهلُ التّقی کانوا أئمتّهم

أو قیل مَن خیرُ اهل الأرض قیل همُ

1- یعنی: این آن کس است که سرزمین مکه پا گذاشتن او را می داند و می داند کدام کس است که بر او پای نهاد، کعبه او را می شناسد، حرم و خارج حرم او را می شناسند.

2- این پسر بهترین بندگان خداست، این متقی و پاک شده و پاک و در این صفتها نمونه است.

3- این همان است که احمد مختار، رسول گرامی خدا، پدر او است، خدایم به او صلوات فرستد تا وقتی که کائنات در گردشند.

4- اگر حجرالاسود می دانست کیست که آمده او را می بوسد، هر آینه به زمین می افتاد و جای پای او را می بوسید.

5- این علی بن الحسین است، رسول خدا (ص) پدر اوست که امتها با نور هدایت او هدایت می یابند.

6- این پسر سیده زنان فاطمه زهراست و این پسر وصی رسول (ص)، علی بن ابیطالب است که شمشیرش بلا و نقمت دشمنان بود.

7- وقتی که قریش او را می بیند، گوینده شان می گوید: مکرمتها و فضائل او بالاترین مکارم است.!

8- نزدیک است که رکن حطیم وقت استلام او را گرفته و نگاه دارد چون می داند کدام دست است که او را استلام می کند.

9- تو که می گویی: او کیست، ضرری به او ندارد، زیرا او را عرب و عجم می شناسند.

10- کلمه «لا» به زبان او نیامده مگر در شهادت به وحدانیت خدا که گوید: «لا اله الا الله» و اگر شهادت به واحدنیت نبود، دیگر «لایی» به زبانش نمی آمد و همه «نعم» و آری می بود، (و حاجت کسی را رد

نمی کرد).

11- اگر او را نمی شناسی بدان که او فرزند فاطمه زهراست و جدش خاتم پیامبران است.

12- این از خانواده ای است که دوستی آنها دین و دشمنیشان کفر است، تقرب به آنها نجات دهنده و پناهگاه است.

13- اگر اهل تقوی را به حساب آوریم، آنها پیشوایان اهل تقوی هستند و اگر سؤال شود: بهترین مردم روی زمین کدام است؟ گویند: آنها.

هشام بن عبدالله از شنیدن این تعریف آتش گرفت و حقوق فرزدق را قطع کرد و گفت: چرا ما را مانند او نستودی؟!! فرزدق گفت: جدی مانند جد او، پدری مانند پدر او، مادری مانند مادر او داشته باش تا تو را نیز مانند او بستایم.

آری اشعار او در مدح امام سجاد صلوات الله علیه برای هشام از هر ضربتی کاری تر و از هر سلاحی برنده تر بود.

هشام دستور داد فرزدق را در محلی به نام عسفان میان مکه و مدینه زندانی کنند، این خبر به امام (ع) رسید، دوازده هزار درهم برای او فرستاد و فرمود: ما را معذور دار یا ابافراس! اگر در اختیار داشتم بیشتر از این صله می کرد.

فرزدق پولها را برگردانید و گفت: یابن رسول الله! به خدا قسم اشعار را برای آن گفته ام که بنی امیه را برای خدا و رسولش دشمن می دارم، این نیت پاک را به پول نمی دهم، امام پولها را برگردانید و سفارش کرد که به حق من پولها را قبول کن، خدا مکان تو را دید و از نیت تو آگاه است، فرزدق پولها را قبول کرد. او در حبس هشام بن عبدالملک را با این اشعار هجو می کرد:

ایحبسنی بین المدینه و التی

الیها قلوب الناس یهوی منیبها

یقلّب رأساً

لم یکن راس سیّد

و عینًا له حولاء بادَ عیوبُها

این هجو را به هشام خبر دادند، او فرزدق را آزاد کرد و به نقل دیگری او را به زندان بصره انتقال داد.

از اشعار فرزدق در این جا برای اختصار فقط یازده بیت نقل گردید ولی در مناقب: ج 4 ص 169 - 171 چهل و یک بیت نقل کرده است. مجلسی رضوان الله علیه نیز در بحار: ج 46 ص 125 - 127 همه چهل و یک بیت را از مناقب آورده است، مناقب آن را از حلیه الاولیاء و اغانی ابوالفرج و غیر آن نقل می کند. سبط ابن جوزی در تذکره: باب دوازدهم ص 296 - 297 بیست و پنج بیت، ابن صباغ در فصول المهمه: ص 219 - 220 بیست و شش بیت، شیخ مفید در اختصاص: ص 191 - 193 بیست و نه بیت، ابن حجر در صواعق محرقه خود: ص 198 هشت بیت و سید مؤمن شبلنجی در نورالابصار: ص 141 بیست و هشت بیت از آن را نقل کرده است.

استجابت دعا

14- مختار بن ابی عبیده ثقفی در کوفه خروج کرده و حکومت تشکیل داده، قاتلان کربلا را هر کجا که به دست می آورد می کشت، منهال بن عمرو می گوید: من در آن روزگار به مکه مشرف شده و به خدمت امام سجاد (ع) رسیدم، امام بدون مقدمه از من پرسید: حرمله بن کاهل اسدی چه شده؟ [15] گفتم: یابن رسول الله من او را در کوفه زنده دیدم.

امام (ع) دست به آسمان برداشت که: «اللهم اذقه حر الحدید اللهم اذقه حر النار»

خدایا! حرارت آتش را به او بچشان، این عجیب نیست که امام

صلوات الله علیه از قاتل برادر شیرخوارش که در آغوش ابا عبدالله حلقش را با تیر شکافتند می پرسد، که آیا زنده است و یا به آتش خشم خدا سوخته است؟ چون امام می دانست که آن ملعون پست چه آتشی بر دل اهل بیت اطهار زد.

منهال گوید: من به کوفه برگشتم، مختار خروج کرده و کارش بالا گرفته بود، من با او از قدیم آشنا بودم، برای سلام کردن به خانه او رفتم، او مرکب خود را خواست و سوار شد، من هم با او آمدم، تا به کناسه کوفه رسید. و ایستاد، گویی منتظر چیزی بود، معلوم شد که فرستاده حرمله بن کاهل را بگیرند، حرمله را آوردند، مختار گفت: حمد خدا را که تو را به چنگ آوردم، آنگاه گفت: سلاخ حاضر کنید، چون سلاخ آمد گفت: دو دست حرمله را قطع کن، فی الفور دو دست او را قطع کرد، گفت: دو پایش را نیز قطع کن، پاهایش را نیز برید، مختار فریاد کشید: آتش بیاورید، آتش بیاورید، مقداری هیزم حاضر کردن، حرمله را در میان هیزم گذاشته و آتش زدند تا شعله های آتش او را مبدل به خاکستر کرد.

من از دیدن این منظره به یاد دعای امام سجاد افتاد و با تعجب تمام گفتم:

سبحان الله سبحان الله، مختار گفت: چرا سبحان الله گفتی؟! گفتم: محضر علی بن الحسین (ع) بودم، از حرمله پرسید، گفتم: او را در کوفه زنده دیدم، دست به آسمان برداشت که «اللهم اذقه حر الحدید اللهم اذقه حر النار»

مختار گفت: اللّه اللّه آیا این کلام را از علی بن الحسین شنیدی؟ گفتم: قسم به خدا، قسم به خدا

این را از علی بن الحسین (ع) شنیدم، مختار از اسب پیاده شد و در همانجا دو رکعت نماز خواند، آنگاه سر به سجده نهاد و سجده را طول داد سپس از سجده برخاست و از آنجا رفت.

من با او می رفتم تا به خانه من رسیدیم گفتم: مرا با آمدن به خانه ام و خوردن غذایم مفتخر کن.

گفت: عجب!! منهال تو به من خبر می دهی که خداوند سه تا دعای علی بن الحسین (ع) را بدست من اجابت کرد، آنگاه می خواهی من در خانه تو غذا بخورم، نه امروز به شکرانه این امر برای خدا روزه خواهم گرفت.

علامه مجلسی رضوان الله علیه فرمود: شاید دعای سوم هم کشتن حرمله باشد، چون بریدن دست و پا و انداختن در آتش قتل را نیز دربر گرفته است.

پاورقی

[1] ارشاد مفید: ص 239.

[2] ارشاد مفید: ص 238.

[3] سیر الائمه: ج 3 ص 201 و 209 تألیف سید محسن امین عاملی.

[4] سیر الائمه: ج 3 ص 201 و 209 تألیف سید محسن امین عاملی.

[5] سیر الائمه: ج 3، ص 199.

[6] فروع کافی: ج 7، ص 435، کتاب الایمان.

[7] سیر الائمه: ج 3 ص 195.

[8] سیر الائمه: ج 3 ص 201.

[9] بحار: ج 49 ص 40، مناقب، ج 4 ص 142.

[10] بحار: ج 75 ص 146 از امالی صدوق.

[11] بحار: ج 46 ص 82.

[12] بحار: ج 2 ص 12 و 13 مجلسی رحمه اللّه علیه بقیه خبر را به فصل معجزات حضرت رسول (ص) احاله کرده است.

[13] مناقب: ج 4 ص 159، بحار: ج 46 ص 7 و 132.

[14] حرمله همان است که طفل ابا عبدالله (ع) را با تیر در

آغوشش شهید کرد.

[15] بحار ج 46 ص 53 نقل از کشف الغمه.

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9

مقدمه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان، از سال 1385 هـ .ش تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن فقیه امامی (قدس سره الشریف)، با فعالیت خالصانه و شبانه روزی گروهی از نخبگان و فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.

مرامنامه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان در راستای تسهیل و تسریع دسترسی محققین به آثار و ابزار تحقیقاتی در حوزه علوم اسلامی، و با توجه به تعدد و پراکندگی مراکز فعال در این عرصه و منابع متعدد و صعب الوصول، و با نگاهی صرفا علمی و به دور از تعصبات و جریانات اجتماعی، سیاسی، قومی و فردی، بر مبنای اجرای طرحی در قالب « مدیریت آثار تولید شده و انتشار یافته از سوی تمامی مراکز شیعه» تلاش می نماید تا مجموعه ای غنی و سرشار از کتب و مقالات پژوهشی برای متخصصین، و مطالب و مباحثی راهگشا برای فرهیختگان و عموم طبقات مردمی به زبان های مختلف و با فرمت های گوناگون تولید و در فضای مجازی به صورت رایگان در اختیار علاقمندان قرار دهد.

اهداف:
1.بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام)
2.تقویت انگیزه عامه مردم بخصوص جوانان نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی
3.جایگزین کردن محتوای سودمند به جای مطالب بی محتوا در تلفن های همراه ، تبلت ها، رایانه ها و ...
4.سرویس دهی به محققین طلاب و دانشجو
5.گسترش فرهنگ عمومی مطالعه
6.زمینه سازی جهت تشویق انتشارات و مؤلفین برای دیجیتالی نمودن آثار خود.

سیاست ها:
1.عمل بر مبنای مجوز های قانونی
2.ارتباط با مراکز هم سو
3.پرهیز از موازی کاری
4.صرفا ارائه محتوای علمی
5.ذکر منابع نشر
بدیهی است مسئولیت تمامی آثار به عهده ی نویسنده ی آن می باشد .

فعالیت های موسسه :
1.چاپ و نشر کتاب، جزوه و ماهنامه
2.برگزاری مسابقات کتابخوانی
3.تولید نمایشگاه های مجازی: سه بعدی، پانوراما در اماکن مذهبی، گردشگری و...
4.تولید انیمیشن، بازی های رایانه ای و ...
5.ایجاد سایت اینترنتی قائمیه به آدرس: www.ghaemiyeh.com
6.تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و...
7.راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی
8.طراحی سیستم های حسابداری، رسانه ساز، موبایل ساز، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک، SMS و...
9.برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم (مجازی)
10.برگزاری دوره های تربیت مربی (مجازی)
11. تولید هزاران نرم افزار تحقیقاتی قابل اجرا در انواع رایانه، تبلت، تلفن همراه و... در 8 فرمت جهانی:
1.JAVA
2.ANDROID
3.EPUB
4.CHM
5.PDF
6.HTML
7.CHM
8.GHB
و 4 عدد مارکت با نام بازار کتاب قائمیه نسخه :
1.ANDROID
2.IOS
3.WINDOWS PHONE
4.WINDOWS
به سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی و قرار دادن بر روی وب سایت موسسه به صورت رایگان .
درپایان :
از مراکز و نهادهایی همچون دفاتر مراجع معظم تقلید و همچنین سازمان ها، نهادها، انتشارات، موسسات، مؤلفین و همه بزرگوارانی که ما را در دستیابی به این هدف یاری نموده و یا دیتا های خود را در اختیار ما قرار دادند تقدیر و تشکر می نماییم.

آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109